درگذشتن. مردن. (یادداشت مؤلف) ، از بین رفتن. از دست رفتن. فائت شدن. (فرهنگ فارسی معین) : وهیچ عبارت و تسبیح از او فوت نشد. (قصص الانبیاء). گر فوت شود یکی نواله بر چرخ رسد نفیر و ناله. خاقانی. چون به خوابی صبح از ایشان فوت شد روز را رطل گران درخواستند. نظامی. مصلحتی فوت شود که تدارک آن ممتنع بود. (گلستان). سعدیا عمر عزیز است به غفلت مگذار وقت فرصت نشود فوت مگر نادان را. سعدی. ما اجر از عبادت ناکرده می بریم هر طاعتی که فوت شود بی ریاتر است. کلیم
درگذشتن. مردن. (یادداشت مؤلف) ، از بین رفتن. از دست رفتن. فائت شدن. (فرهنگ فارسی معین) : وهیچ عبارت و تسبیح از او فوت نشد. (قصص الانبیاء). گر فوت شود یکی نواله بر چرخ رسد نفیر و ناله. خاقانی. چون به خوابی صبح از ایشان فوت شد روز را رطل گران درخواستند. نظامی. مصلحتی فوت شود که تدارک آن ممتنع بود. (گلستان). سعدیا عمر عزیز است به غفلت مگذار وقت فرصت نشود فوت مگر نادان را. سعدی. ما اجر از عبادت ناکرده می بریم هر طاعتی که فوت شود بی ریاتر است. کلیم
مردن ویتاردن مردن درگذشتن، از بین رفتن از دست رفتن فائت شدن: ما اجر از عبادت نا کرده می بریم هر طاعتی که فوت شود بیریاتر است. (کلیم) بسرعت و باسانی حفظ شدن، تبدیل به بخار شدن: فوت شد رفت هوا
مردن ویتاردن مردن درگذشتن، از بین رفتن از دست رفتن فائت شدن: ما اجر از عبادت نا کرده می بریم هر طاعتی که فوت شود بیریاتر است. (کلیم) بسرعت و باسانی حفظ شدن، تبدیل به بخار شدن: فوت شد رفت هوا